Powered By Blogger

۱۳۸۸ مهر ۲۷, دوشنبه

10 - شبح یک رویِِا


یادته...؟
نیم ساعت رو سن بودیم،چراغا خاموش،نور کم،سه تا آهنگ...
بعدش سازارو میذاشتیم و می رفتیم...
پورفضل...مرادف و من...
کجا...جلوی یه عالمه آدم مثه خودمون....آخ روزگار...کجا رفتیم
حالا فکر کن جلوی این همه جمعیت چی میشد اگه سولو رو خراب میکردی و من هم ریتمو بد می زدمو...پورفضل حرص می خورد....

۶ نظر:

  1. ...هههه...تو هم که...بابا مرد رفت تمام...

    پاسخحذف
  2. حالا فکر کن جلوی این همه جمعیت، چی میشد اگه سولو رو درست میکردی و من هم ریتمو خوب می زدمو...پورفضل حرص نمی خورد....
    حیف که نشد.
    ولی خب قوت بسیاره و دیوار تجربه بلند

    پاسخحذف
  3. ساقیا...هرگز نمیرد لاکن...

    پاسخحذف
  4. من خراب نمیزنم... من کارمو بلتم!...گرتو بهتر میزنی بستان بزن!....بیرون گود وایسادی میگی بنِدش کن!؟

    پاسخحذف
  5. باز چه ساز کردی ای به ارغنون فلک پیر چنگ ساز؟

    پاسخحذف
  6. وقتی همسنگ استاد دلنوازی، یقین یکَه نوازی.

    پاسخحذف

برای راحتی در ارسال نظر از فایرفاکس استفاده کنید