نه عشقی که در سایه اش بیاسایم
نه آرزویی در کنار تا در آغوش کشم
نه ذهنی تازه و خالی تا از عطر سیب پرش کنم
نه حتی سیبی که عطرش مرا در خوشحالی بمیراند
تنها چشمانی که خوب می بیند و قلبی پر طپش...
نه آرزویی در کنار تا در آغوش کشم
نه ذهنی تازه و خالی تا از عطر سیب پرش کنم
نه حتی سیبی که عطرش مرا در خوشحالی بمیراند
تنها چشمانی که خوب می بیند و قلبی پر طپش...
صلوات یادت رف!
پاسخحذفو منقلی بی ژغال و جیبی پر از بی پولی.
پاسخحذف